سیاه و سفید انقلاب اسلامی ایران

سلام.

در نوجوانی آموختم که باید الگو داشته باشم.
از میان افرادی که میشناختم و با آنها در ارتباط بودیم، برخی را به عنوان الگو انتخاب کردم.

به مرور و پس از گذشت سالها آموختم که تکیه بر افراد به عنوان الگوی اعتقادی و اندیشه ، کار اشتباهی است. چرا که بزرگترها هم تغییر موضع می دهند و عوض می شوند. حتی برخی علیه گذشته خود قیام می کنند. لذا با تدوین تبصره ایی در اندیشه خود، افراد را تازمانی به عنوان الگوی رفتاری برای خود نگه می داشتم که با الگوهای شناخته شده و پذیرفته شده ام در حوزه دین و سیاست همخوانی داشته باشند.

پس ملاکم شد: “ملاک، حال فعلی افراد است”.

با افتخار و صدایی رسا، می گویم که عضو هیچ سازمان و نهادی نیستم. و باز با افتخار میگویم در حد توان با بسیاری از سازمانها و نهادهای انقلابی همکاری کردم. ولی هیچ وقت شخصیت و اندیشه خود را با “عضویت”، محصور، نکردم.

همیشه سعی کردم جانب حق را بگیرم(در حد دانش و اطلاعاتم). خود را یک عدالتخواه میدانم؛ اما عدالتخواه بودن من هیچ ارتباطی با اسامی جنبش ها و احزاب مرتبط با عدالت ندارد. کاملا شخصی است و متعلق به خودم است.

حتی الامکان، آنجا که باید از حق می گفتم و دفاع می کردم، گفتم و انجام دادم. همین بی ملاحضه بودن باعث شده پس از چندی از بسیاری از تشکل ها کنار گذاشته شوم. البته، اصلا برای خودم ناراحت نیستم؛ اما دلم برای سایر جوانانی که کلید دروازه اندیشه خود را دو دستی به دیگران می سپارند، می سوزد و نگران آنها هستم. نگران آینده کشور و انقلاب هستم.

تعصب ندارم. اما چند چیز را قبول دارم و به آنها ایمان دارم. 1- خدا 2- قران 3- پیامبر و اهل بیت به عنوان چراغ هدایت 4- امام خمینی (ره) 5- آیت الله خامنه ایی.

معتقدم امروز در راس کشور، از اندیشورزان واقعی تفکر انقلاب اسلامی ایران، آنهایی که به معنی واقعی کلمه انقلاب و اسلام را درک کرده اند، جز اندکی، کمتر از انگشتان یک دست، باقی نمانده. بقیه حاضران یا بله قربان گو و دنباله روهای مخلصند یا منفعت طلبان و رزپرستان مفلس.

مخالف سرسخت رانت، پارتی بازی و قبیله گرایی هستم. اینها را اصلی ترین آفات امروز جمهوری اسلامی ایران میدانم که متاسفانه به شدت همه سطوح مدیریتی و اجرایی کشور را آلوده کرده.

از اینکه باید “آویزان” این و آن شد و بله قربان گفت، به شدت متنفرم. شاید هم به همین دلیل است که امروز، مدیر، مدیرکل، وکیل یا وزیر نشده ام. نمی گویم همه آنها آویزان فلان حاج آقا، فلان تشکیلات یا فلان نهاد بودند؛ ولی تعداد آویزان های دیروز، امروز، کم نیست.

بزرگترین عیب آویزان بودن، تحمیل مدیران بی سواد/کم سواد به “حلقه مدیریت” کشور است. معضلی که به شدت از آن رنج میبریم و خسارات فراوانی به کشور و انقلاب وارد کرده. نفهمی/کم فهمی/ کج فهمی آویزان های دیروز، باعث بروز رفتار و گفتار غلط می شود. این غلط ها باعث ناراحتی، سختی و مشقت مردم و نهایتا دلسردی و دلزدگی از انقلاب و اسلام شده است. چه در حوزه دینی و چه در حوزه سیاسی-اقتصادی-اجتماعی.

اشکال دیگر آن، پدیده “وابستگی عاطفی” و “وامدار بودن” است. این شمشیر دولبه از یک طرف “تسامح و تساهل” دارد از طرف دیگر “انحصار” و “شبکه سازی”. به این ترتیب “حلقه مدیریتی بسته” ایی را شاهد هستیم که متاسفانه فساد درون آن با تعارفات و چاکرم، مخلصم ها، لاپوشانی می شود. معجون قوام دهنده و تثبیت کننده این “شبکه”، ازدواج های درون شبکه ایی است. وصلت هایی که با هدف تولید “ژن خوب” انجام می شود.

خب حالا یک حلقه مدیریت بستهء غیر تخصصیِ فاسد؛ مدیران ارشد، میانی و اجرایی جامعه را تشکیل می دهند. نتیجه چیست؟ همین که امروز این گونه گرفتار چه کنم، چه کنم، هستیم و چشممان به این است که یکی از خارج بیاید و لطف کند و بی منت، همه مشکلات را حل کند؛ البته به این شرط که کاری به کار “حلقه بسته مدیریت” نداشته باشد. آقای “حلقه بسته مدیریت” هم قول میدهد از همه ابزار در انحصار خود برای فشار بر آن چند عاقل انگشت شمار و فریب عوام الناس، استفاده کند.

نتیجه چیست؟ نتیجه آن است که “خر، همان خر است؛ فقط پالونش جابجا می شود”. قریب به چهل سال است که از این صندلی به آن صندلی رفتند و برای همدیگر حکم صادر کرده اند و کشور هم، درجا زده. اگر هم جایی شاهد توسعه و پیشرفت بودیم؛ قطعا خارج از این “حلقه بسته” بی سواد، بوده.

شرط دوام و بقاء این گونه پیشرفتها هم این است که یا باید از دید “حلقه بسته” پنهان باشند، یا حق السهم “حلقه بسته” را بپردازند، یا اینکه در “حلقه بسته” حضم شوند و پس از چندی هم در آن بتون بریزند و خلاص.

البته معمولا ترجیح عقلا بر پرداخت حق السهم است. این گونه است که آقای مدیر، همزمان عضو هیئت مدیره چندین شرکت است و از همه سهم می برد.

سهم ها هم به عدالت؟! میان اعضا شبکه تقسیم شده. هر گروه و حزبی حوزه مالکیت و سهم بری اش مشخص و توافق شده است.

این توافق، نوعی تعادل را پدید آورده. “شبکه” با هرگونه فشار از خارج که باعث برهم زدن “اعتدال” شود به شدت و به صورت مشترک، مقابله می کند. تا زمانی که عامل فشار کله پا شود. ممکن است بر سر تقسیم غنائم نزاعی شکل گیرد؛ اما ! زن و شوهر دعوا کنند؛ ابلهان …. ؟!

البته از اختلافات درون حلقه ایی هم نباید غافل شد. به برکت همین اختلافات است که بعضا حلقه سوراخ شده و بوی تعفن آن جامعه را به لجن می کشد. اختلافاتی که بعضا به تسویه حساب های درون حلقه ایی منجرب می شود. اینگونه هست که ماجرای “سعید امامی”ها پیش می آید و از داخل مجلس گرای تاسیسات هسته ای به پنتاگون ارسال می شود.

حالا اگر تفکری، یا اندیشه ایی، از دریچه دین، یا دلسوزی، یا مبتنی بر دانش روز، بگوید مشکل از “حلقه بسته مدیریت” است و بخواهد حلقه را بشکند؛ “فتنه” می شود.

طی توافقی، همه اختلافات درون شبکه ایی معلق؛ و با تمام توان علیه جریان مخربِ “حلقه بسته مدیریت” اعلام جنگ می کنند. چراکه منافع “شبکه” به خطر افتاده، حق السهم ها در معرض خطر است، پست ها و منصب ها متزلزل می شوند، ممکن است رشوه ها و اختلاس ها رو شود، ممکن است اراضی پر برکت و املاک خوش رنگ و لعاب و ویلاهای خوش آب و هوا در اراضی ملیِ خصوصی، تهدید شوند یا حتی سازمانها و نهاد های “حیاط خلوت” به خطر بیافتند. پس خرد جمعیِ “شبکه”، حکم می کند تا نابودی عنصر مزاحم، اختلافات تعلیق و همه بر حذف و محوه مزاحم، متمرکز شوند.

اما در خارج از “حلقه بسته” تحرکاتی در جریان است. آرام و پیوسته. در حجمی چند ده میلیونی.

به گواه تاریخ، اندیشه ایرانی-اسلامی قرنهاست که با تبعیض جنگیده، ستم و انحصار را تحمل نمیکند. همین سبقه تاریخی-فرهنگی است که ایران و ایرانی را تا امروز زنده و سربلند نگه داشته.

امروز جوان ایرانی، هوشیارتر و نسبت به بی عدالتی حساستر شده. فارغ از گرایشات مذهبی و سیاسی، انحصار و رانت را نمی پسندد. جوان امروز علیه فساد و اختلاف طبقاتی خروش می کند. “ایران جوان” یکصدا مطالبه عدالت می کند و تحمل تعفن فساد و تبعیض را ندارد. این خروش و بیداری بزرگترین خطر برای “حلقه بسته مدیریت” و پایان بخش انحصار آنها بر منابع کشور است. این پتانسیل عظیم تنها امید دوستداران واقعی انقلاب اسلامی ایران است. پتانسیلی که از دید “جریان حلقه” دور نمانده و به خوبی به خطر آن واقف هستند.

روباهان پیر “جریان حلقه” با درک این پتانسیل در صدد مهار آن برآمده اند. خدعه ها و نیرنگ ها به میدان آمد. برای فریب و جذب فطرت عدالتخواه جوانان، خودزنی کرده و مظلوم نمایی. یک روز “عالیجناب سرخپوش” ساختند و روز بعد “پدر خوانده”.

“اربابان جریان حلقه” به خوبی می دانند که فطرت عدالتخواه، بزرگترین و خطرناکترین تهدید برای بقاء “شبکه حلقه بسته مدیریت” است. استراتژی “تفرقه انداز و حکومت کن” اجرا می شود. دوجریان چپ و راست برای القاء دوقطبی، شکل می گیرد. یکی با شعار اسلام و دین در پی ثروت؛ و دیگری با اَلم آزادی و ملت در جستجوی قدرت. اینگونه گیرنده های مختلف فطری جوانان را تحریک؛ و آنها را سرگرم دو قطبی خود، ساختند. هرچه تعداد تلفات در این میان بالاتر باشد مفید تر است. چراکه فطرت های هوشیار بیشتری حذف می شوند و خطر، کاهش پیدا می کند. به همین دلیل شاهد در گیری های شدید جوانان دو طرف طیف با هم هستیم. جوانانی که هدفشان یکی است. هر دو طرف خواهان عدالت هستند.

شرایط امروز با گذشته فرق کرده پرده های بیشتری از چهره تزویر هر دو جریان کنار رفته. ماهیت پوچ و انصار طلب هر دو فرقه آشکار شده. اینکه مردم و ملت در محاسبات این دو جریان جایگاهی ندارند برای افراد بیشتری آشکار شده. وابستگی و ماهیت واحد هر دو جریان را در ماجرای های احمدی نژاد به خوبی می توان دید. می بینیم هرجا کسی مثل سعید جلیلی بخواهد این حلقه را بشکند با قدرت جلو او را می گیرند. وحدت هر دو جریان و هویت واحد آنها را به راحتی می توان دید. می بینیم که دولت و مجلس چگونه لابی می کنند و نهایتا در موضوع کابینه، سر همه جوانان علاقمند، بی کلاه می ماند.

باز هم تاکید می کنم. مُنتهای خواست جوانان مجذوب این دو جریان ، عدالت است. و این خواستی است مقدس و ارزشمند.

از همه این جوانان می خواهم تعصب را رها کنند. ملاک و معیار خود را از فرد به ارزشها تغییر دهند. افراد عوض می شوند. تعصب انسان را کور و از واقعیت باز میدارد.

امروز به خوبی می دانیم هر دو جریان گوی سبقت در فساد و اختلاس را از هم ربوده اند. می بینیم که رفاه و زندگی مردم عادی برای آنها کمترین ارزشی ندارد. با دروغ های متعدد چندین سال از عمر جوانان را تلف کردند و کشور را به عقب راندند.

می بینیم که دولت حسن روحانی ترکیبی از چپ و راست است. می بینیم چپ و راست “ید واحد” هستند و می بینیم که خواست مردم، مشکل مردم، رفاه و آسایش مردم فقط در زمان انتخابات، شعار می شود و پس از انتخابات “خر، همان خر است” و تغییری رخ نمیدهد.

اگر به ارزشهای ملی باور دارید؟! ببینید چه کسی است که هویت و فرهنگ ایران برایش اهمیت دارد؟ کدام مسئول است که دغدغه ترویج و انتشار علم با “زبان فارسی” را دارد؟ او کیست که می گوید باید کاری کنیم تا دیگران برای یاد گیری علم، اول مجبور به یادگیری زبان فارسی باشند؟ ببینید کدام اندیشه است که اقتدار و قدرت را به نام ایران گره زده؟ بنگریم کدام قدرت است که ایران را کابوس ابرقدرتها کرده؟ و بیاندشید که چگونه قدرتهای دیروز، ایران را در قد و قواره یک ابرقدرت می بینند؟ چه کسی و کدام تفکر است که ابهت و عظمت امپراتوری ایران را پس از قرنها به آن بازگرداننده و درحال احیا ، تقویت و گسترش آن است؟

آیا این قدرت و عظمت را در پلمپ تاسیسات هسته ایی می بینید؟ آیا تزریق بتون در قلب راکتور قبل از آنکه حتی قرار داد ساخت راکتور جدید منعقد شود، نشان از اقتدار و عزت است؟

باز هم تاکید می کنم؛ خواهش می کنم؛ تعصب را کنار بگذارید. اندیشه خود را از دست انحصار طلبان و تمامیت خواهان دو جناح رها سازید. اجازه ندهید اندیشه شما را به “بردگی” بگیرند.

جوان ایرانی برده نیست.

جوان ایرانی نوکر اجنبی نیست.

جوان ایرانی بی عرضه و ناتوان نیست.

جوان ایرانی با هوش و با استعداد است.

جوان ایرانی آزاد و آزاد اندیش است.

همه با هم یک بار دیگر متحد شویم. یک بار دیگر ثابت کنیم ما می توانیم. یک بار دیگر به جهان نشان دهیم انقلابی هستیم و استقلال و آزادی کشورمان را بدون نوکری و بردگی چپ و راست داخلی و شرق و غرب خارجی، حفظ خواهیم کرد.

لازمه اتحاد، تجدید و ترمیم انقلاب در مرحله اول، شناخت است. خود را بشناسیم، خواسته هایمان را بشناسیم، هویت و عزت خود را بشناسیم و …. در مرحله بعد وحدت در سایه یک رهبری حکیم، شجاع و توانمند است. رهبری که حرفش حرف باشد. رهبری که دروغ نگوید و لفاظی نکند. رهبری که مردم برایش تاریخ مصرف نداشته باشند. رهبری که دنیا روی حرفش حساب کند.

آیا غیر از مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ایی، شخص دیگری را سراغ دارید؟

در کنار این همه انحصار و فساد های گسترده، اندیشه و تفکر امام خمینی (ره) و رهبری آیت الله خامنه ایی به پشتوانه اسلام ناب، که مبتنی بر ذات عدالتخواه بشر نهادینه شده، جوانانی را تربیت کرده که یاد گرفتند “آویزان” نشوند. نسلی به میان آمده که چشم و گوش مستقل دارد. عادت به دریوزگی و التماس به بیگانه ندارد. لابی و سیاسی بازی نمیکند. منفعت طلب و عافیت طلب نیست. دنبال حق السهم نیست. و در یک کلام، “انقلابی” هستند.

دوباره خواهش میکنم سعی کنید ذهن خود را از بردگی ذهنی توسط قدرت طلبان چپ و راست رها کنید.

فریب دعوای زرگری چپ و راست را نخورید. آنها صرفا برای بقاء خود دوقطبی ساختند تا جوانان را سرگرم و فطرت عدالتخواه آنها را منحرف سازند. دوستی یا دشمنی چپ و راست با رهبری، همان داستان معروف پلیس بد و پلیس خوب است.

واقعیت این است که آقای خامنه ایی بزرگترین مانع سر راه این “شبکه بزرگ” انحصار طلب و قدرت طلب است. پیوند بین جوانان با رهبری به معنی پایان قریب به چهل سال انحصار “حلقه بسته مدیریت” چپ و راست بر منابع کشور است.

پیوند و بیعت مجدد جوانان با رهبری تولد دوباره انقلاب اسلامی ایران را رقم خواهد زد.

انشاءالله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا