آخرین منزلگاه!

آخرین منزلگاه ما کجاست؟

در نهایت چه خواهیم شد؟

خداوند متعال در قرآن وعده بهشتی جاودان را می دهد.

بهشتی که در آن جوی ها و نهرهای فراوانی جاریست؛ بهشتی که درختانش بر همه جا سایه افکنده؛ بهشتی که در آن قصرهایی از طلا و نقره قرار دارد؛ بهشتی که در آن حوریان و کنیزان بسیار زیبایی وجود دارند؛بهشتی که در آن بر تختها تکیه می زنند و با یکدیگر به سلام واحوال پرسی می پردازند؛ بهشتی که در آن هیچ رنج و عذابی نیست.

هیچ رنج و عذابی ؟

آفتاب سوزان ندارد. پس درختهای برافراشته با سایه های گسترده برای چیست؟

هیچ ضعف و ناتوانی در آنجا نیست. پس تخت و کنیز برای چیست؟

سرما و گرما، برف و باران و دزد و درنده ای ندارد. پس خانه و قصر و سرپناه برای چیست؟

هیچ نیازی در آنجا نیست. پس میوه های خوش طعم و شرابهای گوارا و مرغهای بریان برای چیست؟

 بهشت و بهشتیان جاودانند!

خداوند متعال جاودانگی بهشت را بارها وعده داده است.

از طرفی همه موجودات فنا شدنی هستند و فقط خدا جاودان و ابدی است. اوست که اول و آخر است و بازگشت همه به سوی اوست.

پس چطور ممکن است بهشت، جاودان باشد در حالی که همه چیز فنا شدنی و مقطعی است ؟!

 …

خدا دروغ نمی گوید و وعده ناحق نمی دهد.

چطور می توان قبول کرد بهشت جاودان است و … ؟!

آنچه از این به بعد می نویسم برداشتها و اعتقادات شخصی خودم است.

با نگاهی سطحی به آیات قرآن در باب بهشت وجهنم درمیابیم اکثر آنها توصیف و مثالی از بهشت و جهنم هستند و اصل مطلب فراتر از این توصیفات است.

شاید بپرسید چرا خداوند اصل مطلب را بیان نفرموده است و به مثال و تشبیه بسنده کرده است ؟

با توجه به محدودیت وسعت دید بشر، انسان قادر به درک و فهم بسیاری از حقایق نیست. لذا خداوند برای او بسیاری از آنها را تشبیه می کند ودر مواردی توصیه می کند که اصلا به آن مطلب فکر هم نکنید.

مثلا: کودک زیر 6 ماهه ای را در نظر بگیرید. این کودک بی دندان تاکنون به جز شیر چیز دیگری نخورده. حالا شما می خواهید لذت خوردن کباب بریان یک غزال خوش طعم و خوش مزه را برای او توصیف کنید. چه میکنید؟ و چه میگویید؟

یک فرض:

فرض کنید مالک کره زمین شدن بهترین و بالا ترین لذت و شادی و کمال مطلق برای انسان باشد.

به دو نفر بگویند ، اگر فلان کار را انجام بدهید و از انجام بیسار کار خودداری کنید؛ شما را حاکم زمین می کنیم.

حالا یکی تمام سعی و تلاش خود را میکند و با هر سختی و مشقتی که هست آنطور که باید، عمل می کند. ولی دیگری پشت گوش می اندازد و عمل نمی کند.

خب. در نتیجه یکی صاحب زمین می شود و از تمام لذات آن بهره مند می شود و دیگری نه .

شخصی که عامل بود و باید ها و نبایدها را رعایت کرد سعادتمند شد و به کمال مطلق (در این فرض) دست یافت. اما دیگری با اینکه این امکان برایش فراهم بود و میتوانست به کمال مطلق برسد ،با نادیده گرفتن این بایدها و نبایدها به خود ظلم کرد. او با دیدن آن فرد سعادتمند ، در حسرت از دست دادن این موقعیت خواهد سوخت؛ و همیشه در رنج و عذاب خواهد بود.

پایان فرض.

حال هر چقدر آن لذت و کمال بیشتر و بالاتر باشد سختی و مشقت دوری از آن بیشتر و زجرآورتر خواهد بود.

پرسشی دیگر:

چه چیز برای انسان لذتبخش تر و بالاتر است ؟

پولدار بودن؟

صاحب قدرت بودن؟

مالک املاک فراوان بودن؟

محبوب بودن؟

زندگی جاوید داشتن؟

آگاه به همه چیز بودن؟

زیباترین بودن؟

بزرگترین بودن؟

داناترین بودن؟

اولین بودن؟

آخرین بودن؟

مهربانترین بودن؟

بخشنده ترین بودن؟

خوردن خوشمزه ترین ها؟

آشامیدن گواراترین ها؟

پوشیدن بهترین ها؟

داشتن گرانبهاترین ها؟

بودن با بهترین ها؟

شنیدن بهترین شنیدنی ها؟

گفتن بهترین گفتنی ها؟

داشتن بهترین احساس ها؟

همسری با بهترینها؟

کدام یکی بهتر است؟

آیا بودن و داشتن همه آنها باهم بهترنیست؟

چگونه می توان همه را باهم بود و یا داشت؟

آیا امکان دارد؟

وعده ای که خداوند به بندگان خود داده شامل همه این محسنات و برکات می باشد.

چطور میتوان جاودان بود در حالی که فقط خدا جاودان است؟

چطور می توان زیباترین بود در حالی که خدا زیبای مطلق است؟

جطور می توان بی نیاز بود در حالی که فقط خدا بی نیاز است؟

ما انسانها خلیفه خدا هستیم.

این ما هستیم که خدا از روح خودش در جسم ما دمیده تا جان بگیریم.

این ما هستیم که به امر خدا همه ملائک بر او سجده کردند، جز شیطان.

این ما هستیم که سرانجام به سوی خدا میرویم.

این ما هستیم که می توانیم به مقام فنا فی الله برسیم.

فنا فی الله. یعنی در خدا ذوب شدن . یعنی خدا شدن.

زیبا بهتر است یا زیباترین؟

بزرگ بهتر است یا بزرگترین؟

توانا بهتر است یا تواناترین؟

بیشتر از این ، مطلب را ادامه نمی دهم و به اصل کلام می پردازم.

به اعتقاد بنده مکانی به نام بهشت و یا جهنم وجود ندارد.

بهشت درجات تقرب به ذات خداوند است.

بالاترین مرتبه آن فنا فی الله است. یعنی در ذات خداوند حل شدن. یعنی خدا شدن.

فرض کنید لیوان آبی در دست دارید. میتوانید به آبی که درون لیوان است اشاره کنید و آن را به تفکیک نشان دهید. اگر آب را به دریا بریزید ، دیگر نمی توان آن را به تفکیک نشان داد و متمایز ساخت. حالا آن آب، دریا شده است.

کمال آب، دریا شدن است؛ کمال انسان، بازگشت به اصلش است. کمال انسان، خدا شدن است.

چه لذتی برای انسان بالاتر از خداشدن است؟

آیا این خدا نیست که کمال مطلق است؟

آیا این خدا نیست که زیبای مطلق است؟

آیا این خدا نیست که از همه چیز و همه کس بی نیاز است؟

آیا این خدا نیست که بر همه چیز توانا است؟

بهشت انسان، رسیدن به این کمال است. بهشت، یعنی مسیری که طی آن انسان، خدا میشود.

و به این ترتیب جاودان خواهد بود.

بهشت جایی جز ذات خدا نخواهد بود.

اما درجات بهشت…

انسانها با توجه به اعمالشان در دنیا ، قابلیت ها و استعدادهای متفاوتی برای پذیرفتن صفات و کمالات الهی به دست می آورند. همین قابلیت است که درجات و مقامات بهشت را تشکیل می دهد.

چند قطره باران را در نظر بگیرید؛ یکی در دریا فرود میآید، یکی در ساحل، یکی در دشتی سرسبز، یکی در جنگل، یکی بر روی تپه، یکی در کوهپایه، یکی در کوهستان و یکی در بیابان.

به تناسب محل فرود و فاصله تا دریا ، هرکدام مسیری را طی میکنند تا به دریا برسند. یکی خیلی زود به دریا می رسد و دریا می شود. یکی از دشتها میگذرد، یکی از کوهها و دره ها، یکی از بیابانها و …

هرکدام پس از گذر از مراحل و مراتبی در نهایت به دریا می پیوندد و دریا می شود.

در بهشت، پویایی و تکامل ادامه دارد و چون خداوند نامتناهی است صفات و کمالات او هم حد و مرزی ندارد و تا ابد این تکامل، برای انسان بهشتی وجود دارد.

پیش از شروع مبحث جهنم، باید این اصل را یادآور شوم که خدا از مادر به انسان مهربانتر است.

و اما جهنم …

در برخی کتب دینی توصیفاتی در مورد عذاب جهنمیان می خوانیم که بسیار عجیب و وحشتناک است. آنها این نوع فجایع را به خداوند نسبت می دهند و می گویند این عذابهای شدید، به آن علت است که انسان در دنیا به دستورات و اوامر الهی گوش نداده و عمل نکرده است و حال خدا بر او غضب کرده و او را عذاب میکند.

مگر خدا عصبانی می شود؟

آیا خدا کینه به دل می گیرد و در آخرت تلافی می کند؟

از گناه کردن انسان ضرری متوجه خدا میشود؟

نه!.

خدا از کسی کینه ندارد. خدا کسی را عذاب نمی کند، چرا که او از مادر مهربانتر است.

پس جهنم چیست؟

فرضی را که در مورد مالکیت زمین گفتیم به خاطر بیاورید.

در این فرض، شخصی که فرصت را از دست داده بود، همیشه در حسرت فرصت از دست رفته می سوزد.

یا پرنده مهاجری را فرض کنید که زمان هجرت بالهایش مجروح باشد. بادیدن رفتن بقیه پرندگان و برجای ماندن خود چه حالی پیدا میکند؟

یا ماهی کوچکی که از آب بیرون افتاده باشد؛ چقدر تلاش میکند و خود را به زحمت می اندازد تا دوباره به آب برگردد.

خداوند انسان را برای بهشت رفتن آفریده؛ نه جهنم.

خداوند به همه انسانها وعده بهشت داده جز تعدادی که تا ابد در جهنم باقی خواهند ماند.

پس از مرگ بسیاری از حجابها از پیش روی انسان کنار میرود و انسان قادر به درک و فهم بسیاری از ناشناخته ها و نادانسته ها خواهد بود.

در آنجا انسان معنی واقعی کمال را متوجه می شود.

آنهایی که آمادگی و ظرفیت پذیرش این کمال را داشته باشند، به آن دست میابند ولی آن دسته که این قابلیت را ندارند باید صبر کنند (و مانند ماهی آنقدر بالا و پایین بپرند) و در آتش حسرت از دست دادن فرصتها در دنیا بسوزند تا مورد لطف و رحمت خداوند قرار گیرند و آمادگی پذیرش کمالات الهی را به دست آورند.

نتیجه:

بهشت چیزی جز تقرب به ذات خداوند و فیض بردن از کمالات الهی نیست؛ و جهنم چیزی جز دور ماندن از این سرچشمه حیات و کمال و سوختن در آتش حسرت از دست دادن آن نیست.

امیدوارم توانسته باشم مفهوم را برسانم. در انتها یادآور می شوم  که مطالب فوق برداشت شخصی بوده و احتمال نقص و خطا در آن وارد است. لذا از نظرات دوستان و اساتید کمال بهره را خواهم برد.

والسلام.

—————————————-

توضیح: این مطلب را اولین بار حوالی سال 1385 در تالار گفتمان کانون رهپویان وصال به نگارش در آوردم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا